یکی از بهترین نصیحت‌هایی که شنیدم این بود: «کمتر خودت باش».
آن زمان، من مفتون این عقیده بودم که هویتِ -به زعم خود- فیلترنشده‌ام را، ابراز کنم. فکر می‌کردم اگر مردم از من و حرف‌هایم خوششان نمی‌آید مشکل خودشان است، و من فقط باید خودم باشم. تلاش برای اصیل‌بودن، بیش از آنکه سبب ابرازِ یک خود غیرقابل تغییر در من شود، باعث تولید آن شده بود؛ خودی را تولید کرده بود که دیگر نمی‌خواستم باشم.

چرا «خودت باش» این‌قدر توصیه‌ی وحشتناکی است.؟ نخستین مشکلش این است که کاری است غیرممکن: یک خود فراگیر وجود ندارد، یعنی ما از خودهایی گوناگون ساخته شده‌ایم که از خلال خودآزمایی‌ها و تجربه‌هایی بی‌شمار رخ می‌نمایند. مشکل دوم اینجاست که امروزه، در باور عمومی، احساسات و تمایلات را به‌اشتباه خودشناسی تلقی می‌کنند.
برای زن‌ها و دیگر گروه‌های سرکوب‌شده بی‌نهایت دشوارتر است که در جهانی «خودشان باشند» که، در آن، مردان سفیدپوست و نازی‌ها دوره افتاده‌اند تا حقیقت خویش را بیابند. فیلسوفان فمنیست معتقدند که ن مجبور شده‌اند به «دیگریِ» اجتماعی تبدیل شوند؛ لای چرخ تمامی فرآیندهای خودشناسی‌شان چوب گذاشته شده و آن‌ها را به بدن، و نه ذهن، فروکاسته‌اند. 

چه توصیه‌ای از «خودت باش» بهتر است؟ "مرتب از خودتان بپرسید آیا این همان آدمی است که من می‌خواهم باشم؟" و بعد، فقط انجامش بده. فکر می‌کنم این توصیه‌ی خوبی باشد. [بخشی از نوشتار ترجمان]

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ناب فایلز اجاره دستگاه پخش آسفالت و لکه گیری پخش عمده لباس زير زنانه_بانه دوربين هاي ديجيتال خیریه دوستاران مردم شهرستان اردبیل یک جلسه ملاقات با فیلم و سریال schooltaxi-tehran نوشته های نیمه وقت