عبارتهایی همچون «سلامت» و «بیماری» اغلب معنایی دوگانه دارند.
تب را در نظر بگیرید. تبداشتن یعنی شما بیمار و ناسالماید و نمیتوانید بیشترین کارایی خود را داشته باشید. اما تب همچنین واکنشی سالم به حضور عفونتی باکتریایی در بدن است. اگر تحت چنان شرایطی تب نداشته باشید، واقعاً بیمار خواهید شد. خونریزی هم همینطور. خونریزی یعنی در وضعیت ناسالم بودن، اما اگر زخمی داشته باشید و خونریزی نه، نشانهای از یک بیماری جدیتر خواهد بود. از لحاظ جسمانی، چیزی وجود دارد به نام راه سالمِ ناسالمبودن؛ بههمینترتیب، از لحاظ احساسی، چیزی وجود دارد به اسم راهِ خوبِ بدبودن.
خشم همچون تب ارزشمند است: بدون تب مسیر عفونت تا مرگ بسیار کوتاهتر خواهد بود. همین استدلال بنیادی دربارهی حسرت، همدلی و اندوه نیز به کار میآید. آری، اینها راههایی برای زخمیبودنِ روانی است؛ و خیر، این چیز بدی نیست. وقتی رویینتنی ممکن نیست، آسیبپذیری میتواند شکلی از سلامت باشد.
نفرتْ خشمِ بیدرد است؛ خشم است بدون آسیبپذیری؛ خشم است بدون محبت. همهی ما در جستوجوی فضاهای امنی هستیم که در آنها میتوانیم به نفرت خود اجازهی شکوفایی بدهیم؛ به باغچهی تحقیرمان رسیدگی میکنیم و آن را با دیوارهای حقبهجانبی احاطه میکنیم. اما موضوع این است که در هر حال، نفرت راه بدی برای بدبودن است. [بخشی از
نوشتار ترجمان]
درباره این سایت